Tuesday, September 9, 2008

داستان سکسی آرش

آرش

من نسرين هستم 24 سالمه و مجردم تابستون سال گذشته خاله من كه تو يكي از شهرهاي نزديك تهران زندگي ميكنن قلبش رو عمل كرد چون دختر نداره چند روزي مادرم چند روزي دختر اون يكي خاله ام ازش پرستاري كردن تا يه كم حالش بهتر شد بعد قرار شد چند روزي هم برم اونجا دو سه روز اول همه چيز عادي بود تا اينكه يه شب موقع شام ديدم آرش پسر خاله ام كه يه سال از من كوچيك تره دوست و همبازي خاله بازيهاي بچگيمه بدجوري داره نگام ميكنه اولش به روي خودم نياوردم اتفاقا اون شب شوهر خاله ام كشيك بود و ما سه نفري خونه بوديم تا آخر شب ديگه خسته شدم موقعي آرش رفت چاي بريزه رفتم تو آشپزخونه بهش گفتم چته چرا اينجوري نگاه ميكني خنديد گفت ازت كم ميشه مگه گفتم نه ولي دوست ندارم كسي اينطوري نگام كنه خنديد گفت باشه بي معرفت حالا من شدم كسي يادت رفته هميشه تو بازي شوهرت بودم حالا كه بزرگ شدم برام تاقچه بالا ميذاري خندم گرفت گفتم برو گمشو ديوونه يه آهي كشيد گفت نسرين مامان خوابيد بيا بالا تو اتاقم خيلي دلم براي بچگيمون تنگ شده بذار يه كم ياد اون وقتها بيافتيم گفتم غلط كردي اون موقع بچگي بود گفت نترس بابا كارت ندارم فقط يه كم با هم حرف ميزنيم هيچي با زبون چرم و نرمش راضيم كرد منم وقتي خاله خوابيد رفتم بالا ديدم تو اينترنته تا من رفتم بست و برگشت رو به من من روي زمين نشسته بود و آرش هم روي صندليش يه كم حرف زديم و كم كم حرف دوست دختر و دوست پسر شد آرش گفت تو دوست پسر داري گفتم نه تو چي گفت داشتم اما الان نه گفتم چرا گفت بهم نارو زد رفت با رفيق خودم رفيق شد بهش گفتم تو اينتر نت بودي گفت آره گفتم چه سايتي بودي گفت ياهو گفتم غلط كردي پس چرا تا من اومدم زود بستيش خنديد گفت براي هيچي گفتم بلند شو ببينم كجا بودي رفتم تو تمپش ديدم تموم سايتهاي ذخيره شده اولش يه SEX داره گفتم ايناست ياهو گفت خوب حالا ميگي چيكار كنم گفتم هيچي يه دفعه گفت نسرين بذار يه سايت باحال برات بيارم يه سايت داستان سكسي ايراني آورد و خودش به بهونه دستشوئي رفت بيرون حدود 10 دقيقه من تنها داشتم ميخوندم اولين بارم بود اينچنين سايتي ميديدم حس ميكردم تموم بدنم داغ شده و لاي پاهام و جلوي شرتم خيسه دلم ميخواست دست بزنم اما ميترسيدم آرش سر برسه همونم شد آرش برگشت ديدم يه صندلي ديگه آورده گذاشت كنارم نشست گفت جالبه گفتم اينا دروغه گفت شايد ولي همش نه بعضيهاش راسته بعد چند تا داستان به قول خودش آس كه ذخيره كرده بود آورد خوندم اولي به دومي ديدم آرش دستش روي پامه اومدم بهش بگم نكن اما انگار قدرت حرف زدن هم نداشتم باز شروع به خوندن كردم انگار خوشم اومده بود كه آرش پام رو بماله تازه دلم ميخواست بهتر و بيشتر بماله اونم انگار فكر من رو خونده بود كامل رونم رو از سر زانو تا نزديكاي كسم ميماليد كم كم ديدم داره دستش رو به قسمت كناري رونام ميماله دستم رو گذاشتم روي دستش كه مانعش بشم اما خودم باعث شدم فشار دستش بيشتر بشه انگار بيشتر خوشم اومد براي همين دستم رو روي دستش گذاشتم شايد يه ساعت تو همون حالت بوديم كه ديدم آرش يه دستش رو انداخت دور گردنم و داره شونه ام رو ميماله گفتم آرش نكن گفت چرا دوست نداري گفتم نه گفت دروغ نگو گفتم دروغ نميگم دستت رو بردار دستش رو گذاشت روي كمرم و شروع كرد به ماليدن يه نگاهي بهش كردم با لبخند گفت نترس مواظبم اتفاقي نميافته بعد بدون اينكه چيزي بگم شروع كردم به خوندن با خوندن اون چيزها حسابي حشري شده بود بعضيهاش خيلي باحال بود به زنهاي داستان حسوديم ميشد دلم ميخواست جاي اونا بودم و يكي هم كس من رو ميخورد حسابي خيس كرده بودم تو يكي از داستانها كه خيلي باحال بود خودم رو جاي اون زنه گذاشتم و تا رسيدم به اونجا كه زنه ارضاء شده بود انگار خودم ارضاء شدم يه آه كشيدم آرش برگشت تو صورتم نگاه كرد گفت نسرين خودت رو اذيت نكن اصلا بسه براي امشب بعد صفحه رو بست گفتم بازش كن داشتم حال ميكردم گفت آخه اينطوري اذيت ميشي گفتم نه نميشم بازش كن بازش كرد بازم من ميخوندم و آرش پام رو ميماليد تا ديدم دستش كم كم داره ميخوره به كسم يه نگاهي به آرش كردم اونم حالش بهتر از من نبود تا بهش لبخند زدم كسم رو تو مشتش گرفت و يه واي گفت گفتم آرش نكن زشته گفت زشت اينه كه من و تو اينطوري بال بال بزنيم بيا ما هم به هم كمك كنيم تا به اوجش برسيم گفتم خر خدا من دخترم گفت ميدونم منم با جلوت كاري ندارم فقط برات ميخورمش با شنيدن اين حرف عقل از سرم پريد گفتم راست ميگي بدت نمياد گفت نه ميخواي برات بخورم هيچي نگفتم ديدم داره دكمه شلوارم رو باز ميكنه دستش رو رسوند بالاي كسم داشتم ميمردم بلند شد اومد جلو وايساد بلندم كرد گرفت تو بغلش حسابي فشارم داد و بعد لبامون رفت روي هم و حسابي لبهاي همديگه رو خورديم آرش من رو لخت كرد فقط لباس زير تنم بود بعد من رو روي تشكي كه براي خودش پهن بود خوابوند خودش هم لخت شد با يه شرت اومد كنارم بعد سوتينم رو باز كرد و شروع كرد به خوردن سينه هام خيلي خوب ميخورد من فقط نفس نفس ميزدم كه ديدم داره با شرتم ور ميره و كم كم شرتم رو درآورد خجالت ميكشدم كه كسم رو ببينه براي همين پاهام رو به هم فشار دادم رفت پائين و پاهام رو از هم باز كرد يه جون گفت و سرش رو برد پائين يه دفعه حس كردم تموم تنم آتيش گرفته آره زبونش رو گذاشته بود روي كسم و آروم ميماليد بهش بعد با دستش لاي كسم رو باز كرد و زبونش رو گذاشت وسط كسم تا زبونش خورد به تاجكم بدنم شروع كرد به لرزيدن و حس كردم خون تو رگام داره به سرعت حركت ميكنه و يه دفعه انگار با فشار آبم از كسم زد بيرون اينقدر سريع كه نتونستم هيچ عكس العملي نشون بدم قبلش با دوست پسرم عشق بازي كرده بودم ولي حتي اجازه نداده بودم به كسم دست بزنه اما آرش كارش رو بلد بود و ميدونست چيكارم كنه كه اعتراض نكنم سر آرش رو كه هنوز مشغول خوردن بود بلند كردم تو چشم هم نگاه كرديم و لبش رو گذاشت روي لبم حالم داشت به هم ميخورد تموم صورتش از آبم خيس بود بلند شد نشست كنارم دستش رو گذاشت روي پستونم گفت خوب بود گفتم آره عالي بود مرسي خنديد گفت قابل نداشت گفتم من برات چيكار كنم تا تو هم آبت بياد گفت ميخوريش گفتم نه گفت پس چيكارش كنيم تا آبش بياد گفتم بذار لاي پام تا بياد گفت بذارم پشتت گفت توش نه اما لاش گفت چرا گفتم ميگن درد داره گفت تاحالا تجربه نكردي گفتم نه بابا خنديد گفت پس اشتباه بهت آمار دادن اگر از راهش وارد بشي درد كه نداره هيچ تازه كلي هم لذت داره ميذاري امتحان كنيم گفتم نه ميترسم گفت ببين من اگر ميخواستم اذيتت كنم تو خوردن اونجاتم ميتونستم اذيتت كنم پس به من اطمينان كن انگار حرفاش آرومم ميكرد با اصرار قبول كردم از توي كمدش يه قوطي كرم آورد بعد من رو چرخوند يه كم كرم زد به كونم و آروم شروع كرد با انگشتش سوراخ كونم رو ماليد و انگشتش رو آروم آروم كرد تو درد داشت اما خيلي كم بود اما لذتش زياد بود چند دقيقه بعد باز كرم زد و دو انگشتي كرد تو بعد بلند شد يه بالشت گذاشت زير شكمم يه كم ديگه كرم به كونم ماليد و وقتي سر كيرش رو روي سوراخ كونم حس كردم ميخواستم از ترس سكته كنم يه كم فشار داد يه كم درد داشتم اما زياد نبود يه كم ديگه فشار داد يه دفعه استخونام تير كشيد تا اومدم جيغ بزنم دستش رو گذاشت جلوي دهنم آروم گفت نترس الان خوب ميشه همونطوري موند يه كم دردم كم شد دستش رو برداشت گفتم چيكار كردي گفت كردم تو گفتم همش رو خنديد گفت نه بابا يه كمش رو گفتم آرش تو رو خدا بسه اگر تا ته بكني ميمرم از درد گفت باشه تو همون حرف زدن يه فشار ديگه داد يه آخ بلند گفتم باز جلوي دهنم رو گرفت گفت يواش بابا همه فهميدن سرم رو تكون ميدادم كه دستش از جلوي دهنم بره كنار كه يه دفعه احساس كردم پشتم سنگين شد آره آرش خوابيده بود روم يعني تموم كيرش رو كرده بود تو كونم از پشت شروع كرد به خوردن گردن و گوشم خوشم اومد كم كم دستش رو برداشت گفتم خيلي نامردي جرم دادي گفت نترس جر نخوردي حالا دردت كم شد يا نه گفتم آره ولي باز هم زياده گفت الان خوب ميشه ديدم داره خودش رو تكون تكون ميده هم درد داشتم هم سوزش اما لذت هم داشتم مخصوصا وقتي لاله گوشم رو ميخورد ديگه آرش سرعتش زياد شده بود معلوم بود كه كيرش رو قشنگ داره تو كونم عقب جلو ميكنه گفت نسرين من بخوابم مياي روم گفتم نه گفت يه كم با اصرار قبول كردم آرش خوابيد و من اومدم بالاي آرش خودش كيرش رو با كونم ميزون كرد آروم و با ترس نشستم روش يه كم درد داشتم اما قابل تحمل بود آرش هم بلند شده بود نشسته بود و من رو تو بغلش گرفته بود سينه هام رو ميخورد بعد باز هم چرخيديم من رفتم پائين اما اينبار من چهار دست و پا بودم آرش برام كسم رو ميماليد من راضي بودم چون ديگه دردم هم خيلي كم شده بود و داشتم حسابي لذت ميبردم كه ديدم آرش سرعتش زياد شده هم سرعت دستش هم سرعت كيرش من داشتم باز هم ارضاء ميشدم كه ديدم آرش داره نفس نفس ميزنه تا خواستم چيزي بگم ديدم تو كونم داغ شد و آرش تموم آبش رو ريخته بود تو كونم بعد بازم كسم رو ماليد و من دوباره ارضاء شدم اولين بار توي عمرم دوبار ارضاء شده بودم ديگه نا نداشتم آرش بلند شد با دستمال كاغذي كه اونجا بود من رو تميز كرد بعد چندتا دستمال گذاشتم لاي كونم لباسامو پوشيدم ميخواستم از اتاق آرش بيام بيرون آرش صدام كرد برگشتم بغلم كرد لبم رو بوسيد گفت بابت همه چيز ممنون خنديدم گفتم منم هموني كه خودت گفتي يه لب از هم گرفتيم و من اومدم بيرون رفتم تو دستشويي اونجا لخت شدم و خودم رو تميز كردم بعد رفتم خوابيدم فرداش از خواب كه بلند شدم آرش نبود غروب كه اومد روم نميشد نگاش كنم موقع شام گفت نسرين امشب بعد از شام بيا تو اتاقم ميخوام بهت چيزي نشون بدم بعد از شام با ترديد رفتم تو اتاقش اما روم نميشد تو چشماش نگاه كنم نشستم گفتم چيكارم داري خنديد اومد كنارم نشست دستش رو انداخت گردنم لپم رو بوس كرد گفت ميخواستم بهت بگم من خيلي دوستت دارم فكر نكني من نامردم خنديدم گفتم منم دوستت دارم اما تو هم فكر نكني من دختر خرابيم خنديد گفت من غلط بكنم از اين فكرا بكنم اين شد شروع رابطه من و آرش كه تا نزديكيهاي عروسيم ادامه داشت و چند بار تكرار شد .

No comments: